مهریور

ساخت وبلاگ
به هرکس پناه آوردم،پاسخم بی محلی غریبی بود که گاهی باعث می شد فکر کنم مرده ام و حالا این روح سرگردانم است که به آنها التماس میکند.فکر کردم شاید اصلا مرا نمی بینند.فکر کردم شاید...تپش قلبم شدیدتر شد.انگار میخواست به من یادآوری کند که هنوز می تپد.من هنوز زنده ام.فقط فراموش شده ام.همین...مشکل بزرگی که نیست.من فقط در دل اطرافیانم مرده ام.اتفاق خاصی نیفتاده.فقط مرا از یاد برده اند...

مهریور...
ما را در سایت مهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7mehrivarb بازدید : 60 تاريخ : سه شنبه 2 بهمن 1397 ساعت: 8:26

من بهت تکیه کرده بودم.تو رفتی.من زمین خوردم.و هنوز نتونستم بلند شم.میدونی چرا؟چون بعد تو دیگه هیچکس نبود که دستمو بگیره و از زمین بلندم کنه.هیچکس...من همونطور موندم.میتونستم بلند شم.ولی نه.دیگه امیدی نداشتم.دیگه برام فرقی نداشت.غرورم...غروری که خورد شده بود.هرکس اومد پا گذاشت روش و رفت.درد داشت.ولی صدام درنیومد.فدای سرشون.ولی تو کاری کردی که من به این روز بیفتم.هنوزم دوست دارم.ولی نبخشیدمت...هیچوقت نمیبخشم.من که هیچوقت زورم بهت نمیرسه.ولی خدا...خدا راحت نمیگذره...

مهریور...
ما را در سایت مهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7mehrivarb بازدید : 57 تاريخ : سه شنبه 2 بهمن 1397 ساعت: 8:26